موافقت با افزایش حق‌الزحمه ساعت اضافه تدریس معلمان راه‌اندازی ۶۰۵ پویش مردمی برای کاشت درخت در خراسان رضوی رمزگشایی از ۲۹ فقره سرقت کابل های برق در طرقبه شاندیز  ساخت دستگاه‌های تولید کمپوست برای استفاده خانگی انفجار مرگبار یک منزل مسکونی در قوچان + تصاویر (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) اعتراف تکان دهنده سازنده واکسن کووید آسترازنکا بعد از ۳ سال ۵۹ داروی جدید تحت پوشش بیمه قرار گرفت شتابزدگی و عجله؛ علت ۸۴ درصد از حوادث برقی خراسان رضوی جویدن ناخن با کدام اختلالات سلامت روان ارتباط دارد؟ آمار بالای پوسیدگی دندان در کودکان ایرانی | ۲۰ توصیه مهم و کاربردی برای مراقبت از دندان کودک دلایلی که موجب تلخی دهان می‌شود + راهکار‌هایی برای رفع آن با تغییر رنگ زبان‌تان، بفهمید که چه بیماری دارید زمان برگزاری مجدد نوبت اول کنکور ۱۴۰۳ برای داوطلبان سیل‌زده خراسان جنوبی اعلام شد معمای پرونده خونین برادرکشی در مشهد (۱۱ اردیبهشت) معافیت مشمولان ۳۵ساله و دارای ۲فرزند از قانون بودجه حذف شد+سند سارق انباری خانه‌ها دستگیر شد جویدن ناخن با کدام اختلالات سلامت روان ارتباط دارد؟ حمله با شمشیر در لندن یک کشته و چند زخمی بر جای گذاشت نجات ۳ نفر از درون حریق منزل مسکونی توسط آتش نشانان مشهدی (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳) راه اندازی «تاکسی هوایی» بین گناباد-مشهد
سرخط خبرها

مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (٧٧)

  • کد خبر: ۶۱۷۸۵
  • ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۷
مسافر سنت در هزاره سوم | روزنوشت‌های شهری (٧٧)
حجت الاسلام محمدرضا زائری - پژوهشگر دینی
شنبه- رخت آویز تاشو را در گوشه هال باز کرده ام و دارم رخت‌ها را از ماشین لباس شویی درمی آورم که ببرم پهن کنم. صدای دختر کوچکم که از کنجکاوی به سراغ رخت آویز رفته است، بلند می‌شود که «آی دون نو». بدون آنکه نگاه کنم سری تکان می‌دهم و می‌گویم آفرین، آفرین. دوباره می‌گوید «آی دون نو». همان طور که دارم لباس‌ها را درمی آورم، می‌گویم خانم بیا ببین دخترم چقدر خوب انگلیسی حرف می‌زند و بعد جوابش را می‌دهم که می‌تو، آی دونت ناو تو! دفعه سوم دخترک با صدای بلندتر و لحنی که شبیه ناله است می‌گوید آی دون نو! وقتی با سبد رخت‌ها بالای سرش می‌رسم، می‌بینم انگشتش لای میله رخت آویز گیر کرده و داشته می‌گفته است «انگشتم»، نه آی دونت ناو!

یکشنبه- برای سفری یک روزه سوار هواپیما شده ام؛ صندلی‌ها کیپ درکیپ، اشغال است. مسافران با صدای بلند حرف می‌زنند و بی محابا سرفه می‌کنند. هیچ خبری از مراقبت‌های کرونا نیست جز اینکه وقت ورود ماسک می‌دهند و پذیرایی را حذف کرده اند!

دوشنبه- با مادرم تلفنی صحبت می‌کنم، بابت یکی از نوشته‌های اینستاگرام تذکر می‌دهد. خیلی ناراحت است از چیز‌هایی که می‌نویسم. نمی‌دانم چه باید کرد. بی گمان، در این دوراهی جلب رضایت مادر و همسر و ایجاد امنیت روانی خانواده ترجیح دارد!

سه شنبه- همان موقع که همسرم دخترک را به من سپرده است گوشی تلفن همراهم زنگ می‌خورد. شماره دوستی ارجمند را می‌بینم و ناچار جواب می‌دهم. با اینکه می‌داند این ساعت شب وقت خانواده و استراحت است، اصرار دارد درباره موضوعی کاری حرف بزند. هنوز ابتدای صحبت است که دخترم با شدت می‌خورد به دیوار و از گریه غش می‌کند. نمی‌فهمم گوشی تلفن را چگونه رها می‌کنم و به سوی دخترک خیز برمی دارم. چند دقیقه بعد که دخترک قدری آرام شده است، پیامک عذرخواهی آن دوست را می‌بینم.

چهارشنبه- یک تاکسی اینترنتی را به مقصدی دور سوار شده ام و راننده با دیدن عبا و عمامه من سر حرف هایش باز می‌شود و درددل می‌کند. به صراحت می‌گوید که نماز نمی‌خواند و به هیچ چیز اعتقاد ندارد. به زمین و زمان فحش می‌دهد و بعد از کلی شکایت و ایراد و انتقاد، وقتی به مقصد نزدیک می‌شویم، می‌گوید، ولی این وسط فقط از رهبر خوشم می‌آید و گاهی در تلویزیون صحبت هایش را گوش می‌کنم.‌
نمی‌دانم چرا دوستش دارم!

پنجشنبه- در میوه فروشی خانمی که پشت سرم ایستاده و منتظر نوبت پرداخت است، می‌گوید ببخشید فضولی نباشه، کاهویی که برداشته اید لکه دار و تلخ است!
از اینکه باعث نجاتم از سرزنش اهل خانه شده است، تشکر می‌کنم و می‌گویم خانم! من اگر کاهوی سالم و گندیده را تشخیص می‌دادم که حال وروزم این نبود!
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->